یه شب بارونی


امروز چهار شنبه  29ابان  16 محرم  ساعت 21:20 دقیقه

یه سلام بارونی به جیگر مامان وبابا  خوبی ؟خدا رو شکر دکتر که گفت شما خوبی  الهی شکر

مهم خوب بودن شماست  مامان دردا رو تحمل میکنه 

مامان عاشق هوای ابری وبارونیه  اما متاسفانه دکتر عزیز قدغن کرده راه رفتن رو  ناراحت

گفتم پس چطوری برم بیرون گفتن پسمل شما سلطنت طلبه فقط با ماشین حال میکنه

این طرف واون طرف بره  جدی میگم خودش گفت  .یعنی از حالا انقدر ناز داری مامان ؟

بابا میگه خودم نازشو میخرم  !!!! عجب گاوچران

دلم میخواد   زود این چند ماه هم بگذره و شما سالم وسلامت بیای بغلمون   الهی امین

میگن زیر بارون دعا ها  زودتر براورده میشه چرا؟ چون برکت ورحمته  .

منم دعا میکنم همه نینیها سالم به دنیا بیانو  همه به ارزوها شون برسن بگو امین

شب که می شود خــدا روی قالی دلم
راه می رود؛ ذوق می کنم گریه می کنم
اشک من ستاره می شود
هر ستاره ای به سمت ماه می رود..

 

خدا پشت وپناهت باشه عسیسم.

 

 

وزن شما الان 122گرم  والبته بریچ تشریف داری یعنی  تو دل مامان ایستاده ای . ای

شیطون از حالان معلومه چه شیطونی هستی 

بوس بارونی  برای پسمل نازنازی

 

امضا: مامان

 

 

یه هفته پردرد سر(شانزدهمین هفته )

 فریاد بزن که کربلا ماتم نیست

میراث حسین، درد و داغ و غم نیست

جان مایه ی نهضت حسینی اینست:

"هر کس که به ظلم تن دهد، آدم

نیست"

 

 چهار شنبه بیست ودوم آبان مصادف با  تاسوعای حسینی  و  ورود شما به هفته هفدهم زندگی قشنگت در رحم مامان!

سلام عزیزم خوبی  دکترا که میگن خوبی   الهی همیشه خوب باشی

از اول هفته مامان استراحت مطلق شده  چرا ؟

به خاطر اینکه مامان همش بالا میاره و دردای زایمان از حالا شروع شده  خیلی درد کشیدم تا امروز که یه کوچولو بهتر شدم  وبابا اجازه داد بنویسم برات   خیلی دعا کردم که سالم به دنیا بیای و منم این چهار ماه ونیم دیگه  رو به خیروخوشی بگذرونم

دل تنگتم دوست دارم زود بیای پیشمون تو بغلمون همه میگن الان که تو دلمی بهترین زمانه اما من میگم برای من بهتره تو بیای بغلم  اخه هم من کمتر اذیت میشم هم تو  راحت میتونی تغذیه کنی

مامانی عزیزت(مامان بزرگ مادریت) خیلی نگرانمونه طفلی از راه دور هم کاری ازش ساخته نیست جز اینکه نگران باشه  به زودی میاد کنارمون  شاید هم ما رفتیم پیششون  خدا میدونه

راستی مشخص شد که شما  چی هستی ؟ پسری عزیزم   همه بهم میگفتن تو با این شیطونی فقط پسر میاری  اما من باور نمیکردم  میگفتم برو بابا  چه حرفا میزنین شما ، اما نگو اونا تجربشون بیشتره  عسیسم  میخوای کمک مامانو بابا باشی  قربونت برم  الهی به حق این روز عزیز تنت سالم وسلامت باشه وفرزند صالحی برای منو بابا

دوباره دردام شروع شد گلم بهتر برم تا زیاد اذیت نشدی میبوسمت

من مطمئنم تو باعث افتخار ما میشی   میدونم  میبوسمت گل مامان

 

امضا: مامان


یک هفته پر  دردسر


هفته گذشته و کمی قبلترش ( نیم هفته قبلترترش!) هفته پر دردسر و سختی برای من و همسرم بود . مادر کنجد ما - که حالا به گفته مدارک باید اندازه یک لیموی کوچیک باشه - حال و روز خوبی نداشت و مدام با مشکلات گوارشی و تهوع و استفراغ دست و پنجه نرم میکرد . طفلی همسرم بدجور بیمار بود و درد وناراحت زیادی رو تحمل کرد  و این بدحالیش ، حال منو هم بدکرده بود .

اینکه یک زن باردار نتونه چیزی بخوره و هرچی هم که بخوره بالا بیاره اصلا چیز خوبی نیست و هم برای سلامت خودش و طبعا سلامت جنینش حسابی نگران کننده اس.  چون مصرف داروهای خاص هم در این دوره ( سه ماهه اول) یا ممنوع است و یا با ملاحظات زیاد و احتیاط کامل همراه است  موجب شد که همسرم درد و ضعف رو تحمل کنه و لی دارو نخوره و این  حالش رو وخیمتر میکرد  .  گاهی می خواستم که  قید بچه رو بزنیم و .... استغفرالله بگذریم.

بالاخره بعد چند روز تحمل درد و بدحالی و رعایت برخی موارد  و با تشخیص  ماما و متخصص گوارش و انجام آزمایش ، مصرف دارویی رو شروع کردیم که  همین  به مرور شرایط رو بهتر کرد .

در این مدت مسئولیت من هم سختر و دشوارتر شده بود و گاهی هم خستگی وفشار های دیگه .   همزمان با حال بد همسرم با بدشانسی هم روبرو شدیم یعنی ماشینمونم خراب شد و از جاش تکون نخورد ! هرچی استارت زدیم روشن نشد که نشد . هر کی رو هم آوردم سر در نیاورد و آخرشم ماشینو کشون کشون بردیم تعمیرگاه که اونم با همفکری و همدلی چند مکانیک محترم  بالاخره صدای خوش موتورو شنیدیم ...  مشکل از یک سنسور کوچولو بود که  اولش نتونسته بودن تشخیص بدن . بماند که اینجور وقتا هزینه ای که میکنی چندبرابر هزینه اصلی هست که اگر همون اول  تشخیص درست داده میشد باید میکردی!

در این مدت بارداری همسرم بواقع احساس کردم که مادران چه ایام سختی را برای تولد یک عضو از اعضای شریف  کره خاکی طی میکنند و  چه درد و رنجی  را بر خود هموار میکنند تا فرزندی را به دنیا بیاورند . و همین جایگاه یک مادر را  ویژه و ممتاز میکند.

هنوز هم که برای مادر لیموی ما  چندین ماه دیگر تا پایان این  ایام  باقیست که امیدوارم با شرایط بهتری  همراه باشد  و با سلامت و تندرستی برای هردویشان ادامه پیدا کند .


امضا : پدر

انجام مرحله اول غربالگری

هفته گذشته همسرم وارد دوازدهمین هفته بارداریش شد و ما هم طبق روال هفته های 11 تا 13 رفتیم برای انجام مرحله اول غربالگری که شامل  سونوی NT و آزمایش خون بود. هردو رو تهران انجام دادیم (ما کرجیم ) و این به خاطر  این بود که احساس کردیم اگر در مراکز شناخته شده تهران انجام بشه از ضریب اطمینان بیشتری برخورداره و ما هم که داریم هزینه میکنیم و دیوار به دیوار این پایتخت عزیز هم که هستیم پس چرا که نه ؟

در اتاق سونو گرافی اینبار من خیلی ریلکس بودم و همسرمحترمه کمی استرس داشت که آیا صدای قلب رو می شنویم یا همه چیز خوب خواهد بود یا نه ؟

خدایش سونوگرافی سه و چهار بعدی واقعا چیز خوبیه !! من که حیران شده یودم از قدرت این تکنولوژی که چطور ابعاد و حالات فیزیکی جنین رو به خوبی داره نشون میده ...بقول معروف خدا چی ساخته !!

خلاصه که محظوظ شدیم از رویت فرزند نو ظهور خودمون و صدا ی تقویت شده قلبش هم کلی کیفورمون کرد. کمی هم شیطون بود و بقول خانم دکتر که میگفت این چقدر وول میخوره ...بشین بچه !!....  داخل ال سی دی بزرگ حالات و حرکاتش قابل ذیدن شده بود و مثل ماهی  هی سر میخورد و چرخش داشت ...یه بار نیم رخ میشد  بار دیگه پشتش به ما بود یه دفعه سرو ته آکروبات میزد ... عجب بابا.... همونجا از طرق خانم دکتر محترم متوجه شدیم که همه چی اوکی هست و نرمال .  اونجا ازشون خواستم یه سی دی از سونوش بهمون بدن  که دکتر محترمه  گفتند که بذارید واسه  سونوی مرحله بعد که جنین بزرگتر و کاملتر شده .

نکته نسبتا مهم دیگه که البته از طرف همسرم پرسیده شد جنسیت جنین بود که خانم دکتر حدس بالای هشتاد درصدیشون رو اعلام کردند و معلوم شد که حس بنده  در پیش بینی جنسیت جنین نزدیکتر به واقعیت بوده ... از قبل هم انگار یک امادگی ضمنی برای این پذیرش در من ظاهر شده بود ولی خانمم عکس من فکر میکرد . فعلا هم چون صددرصدی نشده و در مرحله بعدی قطعی خواهد شد ، قرار گذاشتیم به کسی گفته نشه که البته اگه کسی پوسته قبلی وبلاگ رو با فعلیش دیده باشه میتونه حدس بزنه !

در کل برای ما جنسیت ارزش دومی داشت و از قبل از اقدام به بارداری هم مهم فقط و فقط سلامت بچه مون بود .بالاخره  ما جنسمون رو جور میکردیم حالا بزرگه میخواد پسر باشه یا دختر فرق چندانی نمیکنه . بنظر شما فرق فوکوله ؟؟!

بعد سونو با کلی زحمت و یافتن جای پارک رفتیم وسط شهر برای آزمایش خون و تست دابل مارکر. نتایج رو هم قرار شد برامون پست کنن که دیگه این همه راه رو نکوبیم و بیایم.

بعد چند روز که نتیجه به دستمون رسید ( بخاطر تعطیلی عید قربان دیرتر شده بود ) سونو و تست خون رو بردیم پیش پزشکش که معلوم شد ما کمی پیش دستی کردیم و تست خون رو بهتره هفته چهاردهم میرفتیم و اینکه حالا چشتون درآد دوباره برید پول بدید تا شما باشید فضولی و عجله نکنید تو کار من !!! بعله دیگه. آخه من دیدم تو برگه دفترچه  بیمه مون  برگه آزمایش خون نیستا ، ولی این همسر محترمه ما گفت نخیر اینم هست دکتره یادش رفته بنویسه !! ... بفرما .

خلاصه که تا اینجاش خدارو شاکریم که بچه سالمه تا  بعدش .


امضا :پدر